پنج شنبه ای دیگر ،سینی حلوا و دلی گرفته ،امروز دوباره به دیدنش میروم ،بر سر مزارش ،دیدارم را تقدیم به او میکنم با بوسه ای بر عکس روی قبرش ،نزدیک به چهار سال است که هر پنج شنبه بوسه بر قبرش میزنم به امید انکه به خوابم بیایید و گونه هایم را با بوسه هایش گلباران کند ،دلم خیلی برایش تنگ شده ،برای دستان پر چروکش برای چشمانش که وقتی به آنها نگاه میکردم همه دنیا را در آنها میدیدم ،دلم برای نشستن بر روی پاهایش تنگ شده ،هنوز وقتی لباسهایش را بو میکنم حضورش را حس میکنم ،اما او رفته و زخمی بر قلبم زده است که هیچ مرهمی برایش پیدا نکرده ام ،انقدر دلم تنگ شده که برای رفع دلتنگی قبرش را در اغوش میگیرم ،پدرم ،دنیای من دوستت دارم تا آن زمان که در کنارت آرام گیرم .برای شادی روح تمامی پدرانی که در بین ما نیستند الفاتحه ...